مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

عشق من و بابایی

روزهایی که گذشت

سلام عزیز دلمممممم مامانی حسابی  شرمنده است به خاطر نیومدن و ننوشتن توی وبلاگت اما این روزایی که گذشت خیلی روزای پرکاری بود و مامانی حسابی سرش شلوغ بود از یه طرف کلاس زبان از یه طرف کارهای بهم ریخته اتلیه که حسابی درنبود مامان در هم بر هم شده و بابایی سر شلوغت که نگوووووووووووووووو اصلا مامان هم به زور میبیندش چه برسه به اینکه بخواد تو نبود من جبران کنه الان که دارم برات مینویسم نه ماه و یک روزته و شما دیشب روکلن نخوابیدی و الان خوابیدی منم دارم از خستگی میمیرم چون تا حالا داشتم کارای عقب افتاده خونه رو انجام میدادم اما گفتم از فرصت استفاده کنم و بیام یکم برات بنویسم عزیز دلم 27 شهریور ماه اولین دندونت جونه زد و خیال من ر...
19 مهر 1393
1